کلمه جو
صفحه اصلی

سستی کردن


مترادف سستی کردن : اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن، درنگ کردن، مسامحه کردن

فارسی به انگلیسی

to act sluggishly, to be lazy

مترادف و متضاد

اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن


درنگ کردن، مسامحه کردن


۱. اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن
۲. درنگ کردن، مسامحه کردن


فرهنگ فارسی

کاهلی کردن . اهمال نمودن . قصور .

لغت نامه دهخدا

سستی کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کاهلی کردن. اهمال نمودن. قصور :
بپرسش یکی پیش دستی کنم
از آن به که در جنگ سستی کنم.
فردوسی.
چون جنگ سخت شد زرافه سستی کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ). و لشکر سلطان در کوشش سستی کردند. ( مجمل التورایخ والقصص ).
دل آزرده را سخت باشد سخن
چو خصمت بیفتاد سستی مکن.
سعدی.


کلمات دیگر: