کلمه جو
صفحه اصلی

برگشت


مترادف برگشت : بازآیی، بازگشت، رجعت، عود، عودت، مراجعت، عدول، معطوف

فارسی به انگلیسی

return, decline, bathos, revocation, reflection, repeal, retrocession, retreat, difference, amount deducted, deduction, inflection, reference, reversal, reversion, turnabout

return, decline, revocation, reflection, difference, deduction


inflection, reference, return, reversal, reversion, turnabout


فارسی به عربی

انعکاس , تقلب , خطا , ظهر ، اِرْتِکاس

مترادف و متضاد

tergiversation (اسم)
ارتداد، برگشت، بی ثباتی، تناقض گویی

reprise (اسم)
نوبت، برگشت، وهله

return (اسم)
برگشت، باز گشت، بازگشتن، عودت، اعاده، رجعت، مراجعت

repercussion (اسم)
پس زنی، برگشت، عکس العمل، دفع، واکنش، انعکاس، بازگردانی، دفع یا پیشگیری

backstroke (اسم)
پس زنی، عقب زنی، کرال پشت، برگشت، لگد زنی

relapse (اسم)
عود، برگشت

regression (اسم)
عود، برگشت، سیر قهقرایی، بسرفت

regress (اسم)
برگشت، عودت، پس روی

reflux (اسم)
برگشت، جزر، فروکشی، سیر قهقرایی

reversal (اسم)
برگشت، نقض، واژگونی، واژگون سازی

turnover (اسم)
تعویض، برگشت، انتقال، محصول، برگشتگی، بازده، تغییر و تبدیل، عملکرد، حجم معاملات، قطاب، عایدی فعالیت، واژگون شدگی

revert (اسم)
برگشت

coming back (اسم)
برگشت، عودت

recrudescence (اسم)
تجدید، عود، برگشت، برگشتگی، ظهور مجدد، عود مرض

regurgitation (اسم)
برگشت، قی، برگشت خون، استفراع

retrogression (اسم)
برگشت، پس رفت، پس روی، قفاروی، حرکت قهقرایی

refluence (اسم)
برگشت، فروکش اب رودخانه

upturn (اسم)
برگشت، تبدیل به احسن، تغییر وضع، چرخش به بالا

بازآیی، بازگشت، رجعت، عود، عودت، مراجعت


عدول، معطوف


۱. بازآیی، بازگشت، رجعت، عود، عودت، مراجعت
۲. عدول، معطوف


فرهنگ فارسی

بازگشت، رجوع، رجعت و در حسابدرای آنچه، از حساب برگردانند
( مصدراسم ) ۱- باز گشت رجعت . ۲- آنچه از حساب برگردانند . ۳- دو خط کوچک عمودی موازی یکدیگر است که با دو نقطه همراه میباشد . غالبا دو علامت برگشت استعمال کنند و بین آن دو جمل. موسیقی را مینویسند . دو قطع. علامت اول سمت راست و نقطه های علامت دوم سمت چپ گذارده میشود برگشت موقعی استعمال میشود که بخواهند یکی از جمله های موسیقی را تکرار کنند .
گیاهی که مانند نوی آویزان و آشفته می روید .

فرمول‌دار


فرهنگ معین

(بَ گَ )(مص مر. اِمص . )۱ - بازگشت ، رجعت . ۲ - آن چه از حساب برگردانند.

لغت نامه دهخدا

برگشت . [ ب َ گ َ / گ ُ ] (اِ) گیاهی که مانند موی آویزان و آشفته می روید. (ناظم الاطباء).


برگشت. [ ب َگ َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) بازگشت. رجعت. ( ناظم الاطباء ). رجوع. مراجعت. انقلاب. ( یادداشت دهخدا ).
- برگشت کار ؛ ادبار: این اتفاق علامت برگشت کار است. ( یادداشت دهخدا ).
|| ( اِ مرکب ) آنچه از جمع حساب برگردانند. ( ناظم الاطباء ). آنچه از حساب برگردانند. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح موسیقی ) دو خط کوچک عمودی موازی یکدیگر است که با دو نقطه همراه می باشد. غالباً دو علامت برگشت استعمال کنند و بین آن دو جمله موسیقی را می نویسند. دو نقطه علامت اول سمت راست و نقطه های علامت دوم سمت چپ گذارده میشود. برگشت موقعی استعمال میشود که بخواهند یکی از جمله های موسیقی را تکرار کنند. ( فرهنگ فارسی معین ).

برگشت. [ ب َ گ َ / گ ُ ] ( اِ ) گیاهی که مانند موی آویزان و آشفته می روید. ( ناظم الاطباء ).

برگشت . [ ب َگ َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) بازگشت . رجعت . (ناظم الاطباء). رجوع . مراجعت . انقلاب . (یادداشت دهخدا).
- برگشت کار ؛ ادبار: این اتفاق علامت برگشت کار است . (یادداشت دهخدا).
|| (اِ مرکب ) آنچه از جمع حساب برگردانند. (ناظم الاطباء). آنچه از حساب برگردانند. (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح موسیقی ) دو خط کوچک عمودی موازی یکدیگر است که با دو نقطه همراه می باشد. غالباً دو علامت برگشت استعمال کنند و بین آن دو جمله ٔ موسیقی را می نویسند. دو نقطه ٔ علامت اول سمت راست و نقطه های علامت دوم سمت چپ گذارده میشود. برگشت موقعی استعمال میشود که بخواهند یکی از جمله های موسیقی را تکرار کنند. (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

۱. بازگشت، رجوع، رجعت.
۲. (اسم ) (حسابداری ) آنچه از حساب برمی گردانند.

فرهنگستان زبان و ادب

{involution} [ریاضی] فرمول دار
{recrudescence} [پزشکی] ظهور مجدد علائم بیماری، چند روز تا چند هفته پس از بهبود ظاهری
{reversion} [زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] ← جهش برگشتی
[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← سفر برگشت

گویش اصفهانی

تکیه ای: vegelâ
طاری: vâgelâ
طامه ای: vegelâ
طرقی: vâgerdâ
کشه ای: vâgerdâ
نطنزی: vâgelâ


پیشنهاد کاربران

اعاده

پس آمدن ( گویش تهرانی ) ، وا پس آمدن

رجعت، اعاده


کلمات دیگر: