مترادف خورند : درخور، سزاوار، شایسته، فراخور، لایق، مناسب
خورند
مترادف خورند : درخور، سزاوار، شایسته، فراخور، لایق، مناسب
فارسی به انگلیسی
suitable, fit
capacity, suitable
مترادف و متضاد
صفت درخور، سزاوار، شایسته، فراخور، لایق، مناسب
درخور، سزاوار، شایسته، فراخور، لایق، مناسب
فرهنگ فارسی
(اسم ) فراخور مناس در خور شایسته : (( گرزبه خورند پهلوانست . ) )
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور . این ده کوهستانی و سرد و با ۴٠٠ تن سکنه می باشد آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است .
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور . این ده کوهستانی و سرد و با ۴٠٠ تن سکنه می باشد آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است .
فرهنگ معین
(خُ رَ ) (اِمر. ) درخور، مناسب .
لغت نامه دهخدا
خورند. [ خوَ / خ ُ رَ ] ( اِ ) درخور. زیبا. لایق. سزاوار. شایسته. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). متناسب. ( یادداشت مؤلف ) :
اگر به همتش اندر خورند بودی جای
جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان.
گرز به خورند پهلوان ، نظیر: لقمه به اندازه دهان.
|| نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). اما صحیح در این معنی «خور» است نه خورند. || در شیمی این کلمه را برای «ظرفیت » قرار داده اند. رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.
خورند. [ خ ُ رَ ] ( اِخ )دهی است از بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
اگر به همتش اندر خورند بودی جای
جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان.
قطران ( از انجمن آرای ناصری ).
- امثال :گرز به خورند پهلوان ، نظیر: لقمه به اندازه دهان.
|| نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). اما صحیح در این معنی «خور» است نه خورند. || در شیمی این کلمه را برای «ظرفیت » قرار داده اند. رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.
خورند. [ خ ُ رَ ] ( اِخ )دهی است از بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
خورند. [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِ) درخور. زیبا. لایق . سزاوار. شایسته . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). متناسب . (یادداشت مؤلف ) :
اگر به همتش اندر خورند بودی جای
جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان .
- امثال :
گرز به خورند پهلوان ، نظیر: لقمه به اندازه ٔ دهان .
|| نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اما صحیح در این معنی «خور» است نه خورند. || در شیمی این کلمه را برای «ظرفیت » قرار داده اند. رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.
اگر به همتش اندر خورند بودی جای
جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان .
قطران (از انجمن آرای ناصری ).
- امثال :
گرز به خورند پهلوان ، نظیر: لقمه به اندازه ٔ دهان .
|| نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اما صحیح در این معنی «خور» است نه خورند. || در شیمی این کلمه را برای «ظرفیت » قرار داده اند. رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.
فرهنگ عمید
درخور، لایق، شایسته، سزاوار: اگر به همتش اندر خورند بودی جای/ جهانش مجلس بودی سپهر شادروان (قطران: ۳۱۳ ).
گویش مازنی
/Khorend/ در خور – متناسب - قرین – لایق
۱در خور – متناسب ۲قرین – لایق
کلمات دیگر: