کلمه جو
صفحه اصلی

سروکار داشتن


مترادف سروکار داشتن : تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن، معامله داشتن، دادوستدداشتن

مترادف و متضاد

deal (فعل)
توزیع کردن، سر و کار داشتن با، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، سروکار داشتن

۱. تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن
۲. معامله داشتن، دادوستدداشتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) سرو کار داشتن با کسی . ۱ - با او کار داشتن . ۲ - با وی داد و ستد داشتن

گویش مازنی

/sar o kaar daashtan/ ارتباط داشتن – مجازا رابطه ی نامشروع

پیشنهاد کاربران

مواجه بودن، رو در رو بودن

تا آنجا که من می دانم این واژه واصطلاح - - سرکارداشتن - - است یعنی سر و نوک و اصل کار و سروکار اشتباهه نمونه دیگرش - - سرنخ - - است که یعنی سر ماجرا که اونم برخی به ناسره و نادرست - - سرونخ - - گویند همچنین است - درددل - که برخی به نادرستی - دردودل - گویند

سرکار یعنی جای مهم ِ کار و سرِماجرا . یه اصطلاح دیگه - بی سر و پا - است که سروپا نداشتن به معنی فرومایه بودن است و دراین جا - واو - باید باشد


کلمات دیگر: