کلمه جو
صفحه اصلی

اریکه


مترادف اریکه : اورنگ، تخت، سریر، عرش، کرسی

برابر پارسی : اورنگ، تخت، تخت فرمانروایی

فارسی به انگلیسی

throne or sofa

[n.] throne, elevated seal, couch, [shoe] sole, flat, even, level


عربی به فارسی

تخت , نيمکت , خوابانيدن , در لفافه قرار دادن , دوظرفيتي , داراي دوظرفيت , دوبنياني , نيمکت مبلي نرم وفنري


مترادف و متضاد

اورنگ، تخت، سریر، عرش، کرسی


فرهنگ فارسی

سریر، سریرمزین وفاخر، تخت، تخت آراسته که بر آن بنشینند، تخت پادشاهی، اورنگ، ارائک جمع
( اسم ) تخت تخت آراسته تختی که در خان. عروس یعنی حجله نهند هر چه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش و بستر سریر اورنگ .
یکی از دو کوه اریکتان است

فرهنگ معین

(اَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) تخت ، سریر.

لغت نامه دهخدا

اریکه. [ اَ ک َ ] ( ع اِ ) تخت که در خانه عروس یعنی حجله نهند. || هرچه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش. مسند. || تختی و سریری که بر آن حجله یا شامیانه باشد. ( غیاث از ابن حاج ). || تخت آراسته. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). سریر.اورنگ. ج ، اَرائِک. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). || اریکه جُرح ؛ گوشت سرخ سالمی که از زیر جُرح پدید آید چون رو به بهبود گذارد. ( از منتهی الارب ). گوشت سرخ که در جراحت پیدا شود بعد از رفتن ریم.

اریکه. [ اُ رَ ک َ ] ( اِخ ) یکی از دو کوه ( ( اریکتان ) ). اصمعی گوید اریکه آبی است بنی کعب بن عبداﷲبن ابی بکر را قرب عفلان. و ابوزیاد گوید از آبهای بنی ابی بکربن کلاب است در مغرب حمی ضریه و نخستین موضع مصدق مدینه است. ( معجم البلدان ).

اریکه . [ اَ ک َ ] (ع اِ) تخت که در خانه ٔ عروس یعنی حجله نهند. || هرچه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش . مسند. || تختی و سریری که بر آن حجله یا شامیانه باشد. (غیاث از ابن حاج ). || تخت آراسته . (مهذب الاسماء) (غیاث ). سریر.اورنگ . ج ، اَرائِک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || اریکه ٔ جُرح ؛ گوشت سرخ سالمی که از زیر جُرح پدید آید چون رو به بهبود گذارد. (از منتهی الارب ). گوشت سرخ که در جراحت پیدا شود بعد از رفتن ریم .


اریکه . [ اُ رَ ک َ ] (اِخ ) یکی از دو کوه ((اریکتان )). اصمعی گوید اریکه آبی است بنی کعب بن عبداﷲبن ابی بکر را قرب عفلان . و ابوزیاد گوید از آبهای بنی ابی بکربن کلاب است در مغرب حمی ضریه و نخستین موضع مصدق مدینه است . (معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

تخت، به ویژه تخت سلطنت.

دانشنامه عمومی

تخت - کرسی زغالی


فرهنگ فارسی ساره

تخت، تخت فرمانروای


جدول کلمات

تخت

پیشنهاد کاربران

اریکه ایران و میلاد. . .
آهنگ خودم

اریکه خودش پارسی هست

واسه کنکوریا. . .

چندتا کلمه میگم که "تقریبا" معادل هم هستند. البته گفتم تقریبا!

تخت=اریکه=اورنگ=سریر=اورند ( درس ۵ فارسی ۳ )

بجنگ واسه هدفت 💪


کلمات دیگر: