برابر پارسی : ( از عهده برآمدن ) کار آمد بودن، توانایی کاررا داشتن، ازپس | ( ازعهده بر آمدن ) ازپس آن بر آمدن، توانایی کاررا داشتن، کار آمد بودن
از عهده برامدن
برابر پارسی : ( از عهده برآمدن ) کار آمد بودن، توانایی کاررا داشتن، ازپس | ( ازعهده بر آمدن ) ازپس آن بر آمدن، توانایی کاررا داشتن، کار آمد بودن
فارسی به عربی
بری , تحمل (فعل ماض ) , جواب , عباءة
مترادف و متضاد
حاصل کردن، از عهده برامدن، تهیه کردن، دادن، موجب شدن، استطاعت داشتن
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن
از عهده برامدن
از عهده برامدن، بعهده گرفتن، نگاه داشتن، افسار کردن، گلاویز شدن با، دارای اسباب و لوازم کردن
از عهده برامدن، دفاع کردن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن
پیشنهاد کاربران
از عهده برآمدن: به انجام رسانیدن.
( ( . . چون موش از اداء شهادت بپرداخت و از عهده واجب خویش به درآمد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۸۳ ) .
( ( . . چون موش از اداء شهادت بپرداخت و از عهده واجب خویش به درآمد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۸۳ ) .
خالی نماندن ؛ از عهده ٔ کاری برآمدن : خدمتکار اگرچه فرومایه باشد از دفع مضرتی. . . خالی نماند. ( کلیله و دمنه ) .
کلمات دیگر: