صفحه اصلی
بارجوی
بستن
لغت نامه دهخدا
لغت نامه دهخدا
بارجوی. ( نف مرکب ) بارجو. جوینده بار. خواهان شرفیابی بحضور شاه یا امیری. رجوع به بارجو شود.
کلمات دیگر: