کلمه جو
صفحه اصلی

بارجین

لغت نامه دهخدا

بارجین. ( اِخ ) دهی است از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد. در 24هزارگزی جنوب اردکان متصل براه فرعی بارجین به میبد و اردکان در جلگه واقع است. هوایش معتدل و دارای 456 تن سکنه میباشد. آبش از قنات و محصولش غلات ،شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنانش کرباس بافی و راهش ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

بارجین. ( اِخ ) پارچین. بنابر نوشته احمد محمد شاکر محشی المعرب جوالیقی در حاشیه ص 322 کلمه بارجین خندق باشد و فارقین جزء دوم شهر میافارقین معرب آنست.

بارجین . (اِخ ) پارچین . بنابر نوشته ٔ احمد محمد شاکر محشی المعرب جوالیقی در حاشیه ٔ ص 322 کلمه ٔ بارجین خندق باشد و فارقین جزء دوم شهر میافارقین معرب آنست .


بارجین . (اِخ ) دهی است از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد. در 24هزارگزی جنوب اردکان متصل براه فرعی بارجین به میبد و اردکان در جلگه واقع است . هوایش معتدل و دارای 456 تن سکنه میباشد. آبش از قنات و محصولش غلات ،شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنانش کرباس بافی و راهش ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


دانشنامه عمومی

نوعی آش.



کلمات دیگر: