دشت پیمای . دشت پیماینده .
دشت پیما
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دشت پیما. [ دَ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب مرخم ) دشت پیمای. دشت پیماینده. صحرانورد. بیابان نورد. دشت سیر. دشت نورد :
یکی دشت پیمای برنده راغ
بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ.
به غیر آهوی چشم تو دشت پیمایی.
یکی دشت پیمای برنده راغ
بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ.
اسدی.
به وادی دل من هیچ گوشه پیدا نیست به غیر آهوی چشم تو دشت پیمایی.
اثر ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: