کلمه جو
صفحه اصلی

رودبان

لغت نامه دهخدا

رودبان. ( ص مرکب ) پاسبان رود. نگهبان و محافظ رود :
چو آمد بنزدیک اروندرود
فرستاد زی رودبانان درود.
فردوسی.
چنان خوار برگشت از او رودبان
که جان را همی گفت پدرود مان.
فردوسی.

رودبان. ( اِخ ) دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در 22هزارگزی جنوب سرباز و در کنار راه مالرو سرباز به فیروزآباد. منطقه ای است کوهستانی و هوایی گرم دارد. سکنه آن در حدود 75 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشودو از محصولات عمده اش غلات و برنج و خرما قابل ذکر است. شغل اهالی زراعت است و سکنه از طایفه سرباز هستند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

رودبان . (اِخ ) دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در 22هزارگزی جنوب سرباز و در کنار راه مالرو سرباز به فیروزآباد. منطقه ای است کوهستانی و هوایی گرم دارد. سکنه ٔ آن در حدود 75 تن است . آب آن از رودخانه تأمین میشودو از محصولات عمده اش غلات و برنج و خرما قابل ذکر است . شغل اهالی زراعت است و سکنه از طایفه ٔ سرباز هستند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


رودبان . (ص مرکب ) پاسبان رود. نگهبان و محافظ رود :
چو آمد بنزدیک اروندرود
فرستاد زی رودبانان درود.

فردوسی .


چنان خوار برگشت از او رودبان
که جان را همی گفت پدرود مان .

فردوسی .




کلمات دیگر: