کلمه جو
صفحه اصلی

رودراوری

لغت نامه دهخدا

رودراوری. [ وَ ] ( ص نسبی ) نسبت است به رودراور که ناحیه ای است از نواحی همدان ، و جماعتی از اهل علم بدانجا منسوب هستند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

رودراوری. [ وَ ] ( اِخ ) حمزةبن احمدبن حسین بن سعیدبن علی بن فضل رودراوری مکنی به ابوطاهر صوفی حافظ. از کثیر استماع حدیث کرد و در طلب حدیث سفرها پیمود و از احمدبن خلف و جمع دیگر حدیث شنید و بسال پانصدوده و اندی درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

رودراوری. [ وَ ]( اِخ ) رجوع به ابوشجاع روذراوری محمدبن حسین شود.

رودراوری . [ وَ ] (اِخ ) حمزةبن احمدبن حسین بن سعیدبن علی بن فضل رودراوری مکنی به ابوطاهر صوفی حافظ. از کثیر استماع حدیث کرد و در طلب حدیث سفرها پیمود و از احمدبن خلف و جمع دیگر حدیث شنید و بسال پانصدوده و اندی درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).


رودراوری . [ وَ ] (ص نسبی ) نسبت است به رودراور که ناحیه ای است از نواحی همدان ، و جماعتی از اهل علم بدانجا منسوب هستند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).


رودراوری . [ وَ ](اِخ ) رجوع به ابوشجاع روذراوری محمدبن حسین شود.



کلمات دیگر: