یکی از حکما که در کیمیا بحث کرده و به عمل اکسیر تام دست یافته .
فورس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فورس . [ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی بق است . (فهرست مخزن الادویه ). نبق . (یادداشت مؤلف ).
فورس. [ ] ( معرب ، اِ ) اسم یونانی بق است. ( فهرست مخزن الادویه ). نبق. ( یادداشت مؤلف ).
فورس. [ ] ( اِخ ) یکی از حکما که در کیمیا بحث کرده و به عمل اکسیر تام دست یافته. ( یادداشت مؤلف از ابن ندیم ).
فورس. [ ] ( اِخ ) یکی از حکما که در کیمیا بحث کرده و به عمل اکسیر تام دست یافته. ( یادداشت مؤلف از ابن ندیم ).
فورس . [ ] (اِخ ) یکی از حکما که در کیمیا بحث کرده و به عمل اکسیر تام دست یافته . (یادداشت مؤلف از ابن ندیم ).
کلمات دیگر: