کلمه جو
صفحه اصلی

قفاف

لغت نامه دهخدا

قفاف . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قُف ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قف شود.


قفاف. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قُف . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قف شود.

قفاف. [ ق َف ْ فا ] ( ع ص ) سیم دزد میان انگشتان. ( منتهی الارب ). آنکه سیم به میان انگشتان برد. ( مهذب الاسماء ). الصیرفی یسرق الدراهم بین اصابعه. ( اقرب الموارد ).

قفاف . [ ق َف ْ فا ] (ع ص ) سیم دزد میان انگشتان . (منتهی الارب ). آنکه سیم به میان انگشتان برد. (مهذب الاسماء). الصیرفی یسرق الدراهم بین اصابعه . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: