کلمه جو
صفحه اصلی

کزه

فرهنگ فارسی

موئ نث کز یا مره یا قوس کزه که در چوب آن خشکی باشد از انعطاف

لغت نامه دهخدا

( کزة ) کزة. [ ک َ ز زَ ] ( ع ص )مؤنث کَزّ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کز شود. || مرة. ( اقرب الموارد ). || قوس کزة؛ که در چوب آن خشکی باشد از انعطاف. ( از اقرب الموارد ). کمان خشک چوب درخمیدگی. || بَکرَة کَزَّه ، چرخ تنک سخت آواز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
کزه. [ ک َ زَ/ زِ ] ( اِ ) پره کلیدان و زبانه قفل. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً دگرگون شده تزه است. رجوع به تزه شود.

کزه. [ ک ِ زَ] ( اِخ ) شهری است به سیستان و عجم بدینگونه تلفظ کنند اما در کتابت «جزه » نویسند. ( از معجم البلدان ).

کزه . [ ک َ زَ/ زِ ] (اِ) پره ٔ کلیدان و زبانه ٔ قفل . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ تزه است . رجوع به تزه شود.


کزه . [ ک ِ زَ] (اِخ ) شهری است به سیستان و عجم بدینگونه تلفظ کنند اما در کتابت «جزه » نویسند. (از معجم البلدان ).


کزة. [ ک َ ز زَ ] (ع ص )مؤنث کَزّ. (از اقرب الموارد). رجوع به کز شود. || مرة. (اقرب الموارد). || قوس کزة؛ که در چوب آن خشکی باشد از انعطاف . (از اقرب الموارد). کمان خشک چوب درخمیدگی . || بَکرَة کَزَّه ، چرخ تنک سخت آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).



کلمات دیگر: