کلمه جو
صفحه اصلی

شمص

لغت نامه دهخدا

شمص. [ ش َ ] ( ع مص ) بنرمی و یا بدرشتی راندن ستور را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بدرشتی راندن ستور را. ( اقرب الموارد ). || زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || به شتاب واداشتن : شمصتنی حاجتک ؛ ای اعجلتنی. ( از اقرب الموارد ). || ناگوار شدن اسب از خوردن سپست تر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درخستن ستور را به چوب تا تیز رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شمص. [ ش َ م َ ] ( ع اِمص ) شتابزدگی در سخن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || ( مص ) شتاب کردن در سخن راندن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شمص. [ ش ُ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ شامِص. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شامِص شود.

شمص. [ ش ُ م ُ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ شَموص. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شَموص شود.

شمص . [ ش َ ] (ع مص ) بنرمی و یا بدرشتی راندن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدرشتی راندن ستور را. (اقرب الموارد). || زدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به شتاب واداشتن : شمصتنی حاجتک ؛ ای اعجلتنی . (از اقرب الموارد). || ناگوار شدن اسب از خوردن سپست تر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درخستن ستور را به چوب تا تیز رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شمص . [ ش َ م َ ] (ع اِمص ) شتابزدگی در سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (مص ) شتاب کردن در سخن راندن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شمص . [ ش ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ شامِص . (ناظم الاطباء). رجوع به شامِص شود.


شمص . [ ش ُ م ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ شَموص . (ناظم الاطباء). رجوع به شَموص شود.



کلمات دیگر: