نام دیوانی بوده است و آن معرب کاست و فزود است .
کستبزود
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کستبزود. [ ک َ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب کاست و افزود. کاست و فزود. کستفزود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کاست و افزود شود.
کستبزود. [ ک َ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) نام دیوانی بوده است و آن معرب کاست و فزود است . (یادداشت مؤلف ).
کستبزود. [ ک َ ت َ ] ( معرب ، اِ مرکب ) معرب کاست و افزود. کاست و فزود. کستفزود. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کاست و افزود شود.
کستبزود. [ ک َ ت َ ] ( معرب ، اِ مرکب ) نام دیوانی بوده است و آن معرب کاست و فزود است. ( یادداشت مؤلف ).
کستبزود. [ ک َ ت َ ] ( معرب ، اِ مرکب ) نام دیوانی بوده است و آن معرب کاست و فزود است. ( یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: