کژ شدن
فارسی به انگلیسی
incline, sway
فرهنگ فارسی
اعوجاح . تعوج . کج شدن کجی یافتن . خمیدن به سویی
لغت نامه دهخدا
کژ شدن. [ ک َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) اعوجاج. تعوج. ( المصادر زوزنی ). کج شدن.کجی یافتن. ( یادداشت مؤلف ). خمیدن به سویی. کژی یافتن. به چپ و راست یا به این سو و آن سو متمایل و خم شدن. منحنی گشتن. میل کردن از استقامت :
دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.
- کژ شدن زخم ؛ تخلف ضرب یا ضربت. ( یادداشت مؤلف ). از جای خود برفتن. بسبب موانعی اصابت نکردن :
که نه طعن ژوبینش رد کرد کس
که نه کژ شدش زخم و خطی خطا.
بر هوا تأویل قرآن می کنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی.
دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.
ناصرخسرو.
|| شکم دادن چنانکه دیواری. قسمتی از آن بجانبی انحراف پیدا کردن.- کژ شدن زخم ؛ تخلف ضرب یا ضربت. ( یادداشت مؤلف ). از جای خود برفتن. بسبب موانعی اصابت نکردن :
که نه طعن ژوبینش رد کرد کس
که نه کژ شدش زخم و خطی خطا.
غضایری.
|| انحراف. منحرف شدن. نادرست و ناراست شدن. دگرگون شدن : بر هوا تأویل قرآن می کنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی.
مولوی.
|| کاژ شدن. لوچ شدن. احول شدن. رجوع به کاژ شدن شود.کلمات دیگر: