شمشیر زدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) با شمشیر بریدن . ۲ - ( مصدر ) جنگ کردن با شمشیر .
لغت نامه دهخدا
شمشیر زدن. [ ش ِ / ش َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) تیغ زدن. کنایه از با شمشیر کشتن. جنگ کردن با شمشیر. ( یادداشت مؤلف ). با شمشیر بریدن. ( ناظم الاطباء ). جلع. ( دهار ). سیف. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). معج.( منتهی الارب ). هک. ( تاج المصادر بیهقی ). فرودآوردن تیغ بر سر کسی. تیغ در میان کسان نهادن :
رای کرده ست که شمشیر زند چون پدران
که شود سهل به شمشیر گران شغل گران.
شمشیر زدن چراست باری ؟
سر ببازیم و رخ نگردانیم.
زآنکه شمشیر آشنایی می زند.
مسکین مگس کجا رود از پیش قند او.
دشنام که می دهد دعا کن.
هرکه شمشیر زند خطبه بنامش خوانند.
- با کسی شمشیر زدن ؛ جنگ کردن با او :
نه دل دهدش که با تو شمشیر زند
نه صبر که از تو روی برگرداند.
رای کرده ست که شمشیر زند چون پدران
که شود سهل به شمشیر گران شغل گران.
منوچهری.
چون راست نمی کنیدکاری شمشیر زدن چراست باری ؟
نظامی.
چون دلاَّرام می زند شمشیرسر ببازیم و رخ نگردانیم.
سعدی.
آشنایان را جراحت مرهم است زآنکه شمشیر آشنایی می زند.
سعدی.
گر خود بجای مروحه شمشیرمی زندمسکین مگس کجا رود از پیش قند او.
سعدی.
شمشیر که می زند سپر باش دشنام که می دهد دعا کن.
سعدی.
- امثال :هرکه شمشیر زند خطبه بنامش خوانند.
- با کسی شمشیر زدن ؛ جنگ کردن با او :
نه دل دهدش که با تو شمشیر زند
نه صبر که از تو روی برگرداند.
سعدی.
تسایف ، مسایفه ؛ با هم شمشیر زدن.( منتهی الارب ). || جنگ کردن با شمشیر. ( ناظم الاطباء ).کلمات دیگر: