کلمه جو
صفحه اصلی

کزمه

لغت نامه دهخدا

( کزمة ) کزمة. [ ک َ م َ ] ( ع ص ) شحمة کزمة؛ پیه گردآمده. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). پیه گردآمده سخت. ( ناظم الاطباء ).
کزمه. [ ک َ م َ / م ِ ] ( اِ ) وزنی معادل شش قیراط. ( یادداشت مؤلف ). || وزنی معادل چهار درهم تا ربع مثقال. ( یادداشت مؤلف ).

کزمه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ) وزنی معادل شش قیراط. (یادداشت مؤلف ). || وزنی معادل چهار درهم تا ربع مثقال . (یادداشت مؤلف ).


کزمة. [ ک َ م َ ] (ع ص ) شحمة کزمة؛ پیه گردآمده . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). پیه گردآمده ٔ سخت . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: