کلمه جو
صفحه اصلی

قفوه

لغت نامه دهخدا

( قفوة ) قفوة. [ ق ِف ْ وَ ] ( ع اِ ) گناه و بدکاری. ( منتهی الارب ). ذنب. ( اقرب الموارد ). || تهمت. ( اقرب الموارد ). افترا و دشنام. ( منتهی الارب ). نسبت به کسی چیزی گفتن ، در وی باشد یا نباشد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || هو صفوتی و قفوتی ؛ ای خیرتی ؛ یعنی بهترین کس من که او را برمیگزینم. و گویند این کلمه از اضداد است. || بزرگواری. || ( اِمص ) برگزیدگی مهمان. ( منتهی الارب ).

قفوة. [ ق ِف ْ وَ ] (ع اِ) گناه و بدکاری . (منتهی الارب ). ذنب . (اقرب الموارد). || تهمت . (اقرب الموارد). افترا و دشنام . (منتهی الارب ). نسبت به کسی چیزی گفتن ، در وی باشد یا نباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هو صفوتی و قفوتی ؛ ای خیرتی ؛ یعنی بهترین کس من که او را برمیگزینم . و گویند این کلمه از اضداد است . || بزرگواری . || (اِمص ) برگزیدگی مهمان . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: