کلمه جو
صفحه اصلی

کزنه

فرهنگ فارسی

( اسم ) یکی از اقسام پرستو .
مرغی باشد سیاه و سفید و سری بزرگ دارد. شیر گنجشک

لغت نامه دهخدا

( کزنة ) کزنة. [ ک ُ ن َ ] ( اِخ ) موضعی است در جزیره ٔاندلس و منسوب است بدانجای منذربن سعید البلوطی القاضی و قاضی ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن خلف الکزنی القرطبی. ( از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.

کزنة. [ ک َ ن َ ] ( اِخ ) لقب محمدبن داود رازی محدث است. ( منتهی الارب ).
کزنه. [ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مرغی باشد سیاه و سفید وسری بزرگ دارد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). صُرَد. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). ستوچه. شیر گنجشک. ( یادداشت مؤلف ). یکی از اقسام پرستو. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پرستو شود. || تخمی است دوایی که آن را به عربی بزرالابخره و قریص خوانند. ( آنندراج ) ( برهان ). گزنه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). ابخره. ( ناظم الاطباء ). رجوع به گزنه شود.

کزنه . [ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) مرغی باشد سیاه و سفید وسری بزرگ دارد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). صُرَد. (از انجمن آرا) (آنندراج ). ستوچه . شیر گنجشک . (یادداشت مؤلف ). یکی از اقسام پرستو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پرستو شود. || تخمی است دوایی که آن را به عربی بزرالابخره و قریص خوانند. (آنندراج ) (برهان ). گزنه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). ابخره . (ناظم الاطباء). رجوع به گزنه شود.


کزنة. [ ک َ ن َ ] (اِخ ) لقب محمدبن داود رازی محدث است . (منتهی الارب ).


کزنة. [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) موضعی است در جزیره ٔاندلس و منسوب است بدانجای منذربن سعید البلوطی القاضی و قاضی ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن خلف الکزنی القرطبی . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.



کلمات دیگر: