کلمه جو
صفحه اصلی

قعش

لغت نامه دهخدا

قعش. [ ق َ ] ( ع اِ ) برنشستنی است شبیه هودج. ( منتهی الارب ). مرکبی است از مراکب زنان چون هودج. ( اقرب الموارد ). ج ، قُعوش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قعش. [ ق َ ] ( ع مص ) گرد آوردن و جمع کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || خمانیدن سر چوب به سوی خویش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): قعش رأس الخشبة؛ عطفه الیه. ( اقرب الموارد ). || شکستن و ویران کردن بنا و جز آن را. هدم بنا و غیر آن. از فتح یفتح است. ( منتهی الارب ).

قعش . [ ق َ ] (ع اِ) برنشستنی است شبیه هودج . (منتهی الارب ). مرکبی است از مراکب زنان چون هودج . (اقرب الموارد). ج ، قُعوش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قعش . [ ق َ ] (ع مص ) گرد آوردن و جمع کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خمانیدن سر چوب به سوی خویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قعش رأس الخشبة؛ عطفه الیه . (اقرب الموارد). || شکستن و ویران کردن بنا و جز آن را. هدم بنا و غیر آن . از فتح یفتح است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: