ساختن شمع
شمع ریختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شمع ریختن. [ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) ساختن شمع. ( از آنندراج ) :
چشم مخمور ترا تا دیده نرگس از قلم
شمع می ریزد که بر بالین بیمار آورد.
چشم مخمور ترا تا دیده نرگس از قلم
شمع می ریزد که بر بالین بیمار آورد.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
رجوع به شمعریز شود.کلمات دیگر: