کلمه جو
صفحه اصلی

قعن

لغت نامه دهخدا

قعن.[ ق َ ع َ ] ( ع اِمص ) سخت کوتاهی بینی. || برآمدگی سر بینی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). این کلمه از اضداد است. ( منتهی الارب ). || گشادگی میان دو پای وقت رفتن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( مص ) کوتاه شدن فاحش بینی. || بلند شدن و ارتفاع سر بینی. ( اقرب الموارد ).

قعن. [ ق َ ] ( ع اِ ) کاسه بزرگ که در آن خمیر سازند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قعن. [ ق َ ] ( اِخ ) نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است. ( منتهی الارب ).

قعن . [ ق َ ] (اِخ ) نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است . (منتهی الارب ).


قعن . [ ق َ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ که در آن خمیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قعن .[ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) سخت کوتاهی بینی . || برآمدگی سر بینی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). این کلمه از اضداد است . (منتهی الارب ). || گشادگی میان دو پای وقت رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (مص ) کوتاه شدن فاحش بینی . || بلند شدن و ارتفاع سر بینی . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: