قفع. [ ق َ ] (ع مص ) زدن انگشتان را به انگشت زنه . || بازداشتن کسی را از چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قفع
لغت نامه دهخدا
قفع. [ ق َ ] ( ع اِ ) سپری است چوبین که مردم در وقت جنگ در پس آن به قلعه درآیند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قفع. [ ق َ ] ( ع مص ) زدن انگشتان را به انگشت زنه. || بازداشتن کسی را از چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قفع. [ ق َ ف َ ] ( ع مص ) در هم کشیده شدن گوش و دست و پای و جز آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قفعاء شود. || کوتاه شدن دنب میش. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) تنگی. ( منتهی الارب ). ضیق. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) رنج. ( منتهی الارب ). نَصَب. ( اقرب الموارد ).
قفع. [ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَقْفَع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به اقفع شود.
قفع. [ ق َ ] ( ع مص ) زدن انگشتان را به انگشت زنه. || بازداشتن کسی را از چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قفع. [ ق َ ف َ ] ( ع مص ) در هم کشیده شدن گوش و دست و پای و جز آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قفعاء شود. || کوتاه شدن دنب میش. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) تنگی. ( منتهی الارب ). ضیق. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) رنج. ( منتهی الارب ). نَصَب. ( اقرب الموارد ).
قفع. [ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَقْفَع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به اقفع شود.
قفع. [ ق َ ] (ع اِ) سپری است چوبین که مردم در وقت جنگ در پس آن به قلعه درآیند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قفع. [ ق َ ف َ ] (ع مص ) در هم کشیده شدن گوش و دست و پای و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قفعاء شود. || کوتاه شدن دنب میش . (اقرب الموارد). || (اِمص ) تنگی . (منتهی الارب ). ضیق . (اقرب الموارد). || (اِ) رنج . (منتهی الارب ). نَصَب . (اقرب الموارد).
قفع. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَقْفَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اقفع شود.
کلمات دیگر: