( مصدر ) لال شدن ابکم گشتن .
گنگ گشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گنگ گشتن. [گ ُ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) گنگ شدن. لال شدن :
تو گویی که طوطی است اندر سخن
که از آب گردد همی گنگ و کر.
تو گویی که طوطی است اندر سخن
که از آب گردد همی گنگ و کر.
مسعودسعد.
و رجوع به گنگ و گنگ شدن شود.کلمات دیگر: