خنياگر , موسيقي دان , نغمه پرداز , ساز زن , نوازنده
موسیقار
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) مقایسه شود با موسیقی . ۲ - سازی است که اروپاییان آنرا [ فلوت پان ] گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است . ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل میگردد ( حسینعلی ملاح . مجله موسیقی شماره ۹۸ ص ۷٠ ) : [ خوش بود آواز موسیقار و صوت ارغنون ساخته با یکدگر در مجلس شاه جهان . ] ( معزی .۵۷۸ ) توضیح اولیائ چلبی انواع مختلفی از موسیقار را ذکر کند و گوید بزرگ آنرا [ بطال ] و کوچک آنرا [ جرفت ] ( بر وزن گرفت ) مینامیدند . در زبان ترکی آنرا از آن در رومانی وجود دارد . ( دکتر فروغ آلات [ مزمار دودگی ] میخوانند . و این نوع ساز هر چند که فعلا در ترکیه معمول نیست . نوعی موسیقی قدیم ایران . مجله موسیقی دوره سوم شماره ۱۴ ص ۵۹ ) . این ساز شاید همان سازی باشد که آنرا امروزه در بالکان موسکال مینامند ( ایضاص ۵۹ ) . یا موسیقار ختایی . آلتی است از مطلقات آلات ذوات النفخ چچیق ۳ - مرغی است افسانه یی که در منقارش سوراخهای بسیاراست و از آن سوراخها آوازهای گوناگون بیرون آید و گویند موسیقی ( موزیک ) را حکیمان از آن صداها استخراج کرده اند ( اساطیر ) . ۴ - ( صفت ) موسیقی دان ( دزی . ذیل قوامیس عرب ۶۲۴:۲ )
فرهنگ معین
(اِ. ) ۱ - نوعی ساز که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند و اروپاییان آن را «فلوت پان » می گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است . ۲ - نام پرنده ای افسانه ای که منقارش سوراخ های بسیار دارد و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید.
لغت نامه دهخدا
موسیقار. (معرب ، اِ) یک نوع سازی که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند. (ناظم الاطباء). نام سازی است که در آن نی هائی بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند. (غیاث ) (از آنندراج ) (از برهان ). سازی است که اروپائیان آن را فلوت پان گویند و امروز به سازدهنی مشهور است . ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل می گردد.اولیای چلبی انواع مختلفی از موسیقار را ذکر کند و گوید: بزرگ آن را «بطال » و کوچک آن را «جرفت » می نامیدند. در زبان ترکی آن را «مزمار دودگی » می خوانند و این نوع ساز هرچند که فعلاً در ترکیه معمول نیست ، نوعی از آن در رومانی وجود دارد. این ساز شاید همان سازی باشد که آن را امروزه در بالکان «موسکال » می نامند. آلتی است از آلات موسیقی چون بربط و جز آن . آلت موسیقی است از جنس نای . نایلوس . (از یادداشت مؤلف ). موسیقور. (مفاتیح ). سرنای . یراعه . (زمخشری ) :
هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار.
به چنین روز به گوشش غو کوس
ز ارغنون خوشتر و از موسیقار.
به یاد شهریارم نوش گردان
به بانگ چنگ و موسیقار و طنبور.
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست
نواش مست ولیکن به لحن موسیقار.
به سایه ابر بگسترد فرش بوقلمون
ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار.
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش
ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان .
چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظار
از لب داود صوتی به ز موسیقار کو؟
استخوانم شکل موسیقار شد از غم ظهیر
در صفیر آید تنم چون برکشم فریاد را.
به بهار و شکوفه خوش سازد
نحل و موسیجه لحن موسیقار.
نغمت و الحان بلبل شکسته شد و اوتار و موسیقار صلصل گسسته گشت . (سندبادنامه ص 124).
همان نغمه دماغش در جرس داشت
که موسیقار عیسی در نفس داشت .
چو موسیقار می نالم به زاری
که کار مشکل و دشوار دارم .
درخت موسی از دورم نمودند
درون سینه موسیقار دارم .
صورت آلت موسیقاری نام آن شهرور که بعد از ابوحفص هیچ کس آن را در عمل نتوانست آورد. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
اگر موسی نیم موسیجه هستم
درون سینه موسیقار دارم .
سرو در حالت است از آنکه نواخت
صوت موسیجه ساز موسیقار.
- موسیقار ختایی ؛ آلتی است از مطلقات آلات ذوات النفخ . چچیق .
|| سازی که درویشان می نوازند. || سازی که شبانان می نوازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی نای موسی است . (جهانگیری ). || موسیقی . (یادداشت مؤلف ) : و من تلک ثاوفرسیطس ... و له کتب ...و التصانیف المعتبرة خصوصاً فی موسیقار. (ملل و نحل شهرستانی ). || نام پرنده ای که در منقار آن سوراخهای بسیار است و از آن سوراخها آوازهای گوناگون برمی آید و موسیقی از آن مأخوذ است . (از ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از آنندراج ) (از برهان ). مرغی است که از سوراخهای منقارش آوازهای گوناگون برآید. گویند موسیقی از آن مأخوذ است . شیخ عطار گفته :
فیلسوفی بود دمسازش گرفت
علم موسیقی ز آوازش گرفت .
امااین قول بر اساسی نیست و افسانه است . و رجوع به ققنوس شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). || مرد موسیقی دان . (یادداشت مؤلف ). مؤلف الحان . (مفاتیح ) : فنقول الان و ان الموسیقی هی الغناء و الموسیقار هوالمغنی و الموسیقات هو آلة الغناء. (رسائل اخوان الصفا). فلما احس الموسیقار بذلک منهما و کان ماهراًفی صناعته غیر نغمات الاوتار. (رسائل اخوان الصفا). موسیقی دان . (دزی ج 2 ص 624). || مطرب . (مفاتیح ).
هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار.
فرخی .
به چنین روز به گوشش غو کوس
ز ارغنون خوشتر و از موسیقار.
فرخی .
به یاد شهریارم نوش گردان
به بانگ چنگ و موسیقار و طنبور.
منوچهری .
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست
نواش مست ولیکن به لحن موسیقار.
مسعودسعد.
به سایه ابر بگسترد فرش بوقلمون
ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار.
مسعودسعد.
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش
ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان .
امیرمعزی .
چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظار
از لب داود صوتی به ز موسیقار کو؟
سنایی .
استخوانم شکل موسیقار شد از غم ظهیر
در صفیر آید تنم چون برکشم فریاد را.
ظهیر فاریابی .
به بهار و شکوفه خوش سازد
نحل و موسیجه لحن موسیقار.
خاقانی .
نغمت و الحان بلبل شکسته شد و اوتار و موسیقار صلصل گسسته گشت . (سندبادنامه ص 124).
همان نغمه دماغش در جرس داشت
که موسیقار عیسی در نفس داشت .
نظامی .
چو موسیقار می نالم به زاری
که کار مشکل و دشوار دارم .
عطار.
درخت موسی از دورم نمودند
درون سینه موسیقار دارم .
عطار (دیوان ص 352).
صورت آلت موسیقاری نام آن شهرور که بعد از ابوحفص هیچ کس آن را در عمل نتوانست آورد. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
اگر موسی نیم موسیجه هستم
درون سینه موسیقار دارم .
مولوی (از انجمن آرا).
سرو در حالت است از آنکه نواخت
صوت موسیجه ساز موسیقار.
امامی هروی (از انجمن آرا).
- موسیقار ختایی ؛ آلتی است از مطلقات آلات ذوات النفخ . چچیق .
|| سازی که درویشان می نوازند. || سازی که شبانان می نوازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی نای موسی است . (جهانگیری ). || موسیقی . (یادداشت مؤلف ) : و من تلک ثاوفرسیطس ... و له کتب ...و التصانیف المعتبرة خصوصاً فی موسیقار. (ملل و نحل شهرستانی ). || نام پرنده ای که در منقار آن سوراخهای بسیار است و از آن سوراخها آوازهای گوناگون برمی آید و موسیقی از آن مأخوذ است . (از ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از آنندراج ) (از برهان ). مرغی است که از سوراخهای منقارش آوازهای گوناگون برآید. گویند موسیقی از آن مأخوذ است . شیخ عطار گفته :
فیلسوفی بود دمسازش گرفت
علم موسیقی ز آوازش گرفت .
امااین قول بر اساسی نیست و افسانه است . و رجوع به ققنوس شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). || مرد موسیقی دان . (یادداشت مؤلف ). مؤلف الحان . (مفاتیح ) : فنقول الان و ان الموسیقی هی الغناء و الموسیقار هوالمغنی و الموسیقات هو آلة الغناء. (رسائل اخوان الصفا). فلما احس الموسیقار بذلک منهما و کان ماهراًفی صناعته غیر نغمات الاوتار. (رسائل اخوان الصفا). موسیقی دان . (دزی ج 2 ص 624). || مطرب . (مفاتیح ).
موسیقار. ( معرب ، اِ ) یک نوع سازی که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند. ( ناظم الاطباء ). نام سازی است که در آن نی هائی بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند. ( غیاث ) ( از آنندراج ) ( از برهان ). سازی است که اروپائیان آن را فلوت پان گویند و امروز به سازدهنی مشهور است. ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل می گردد.اولیای چلبی انواع مختلفی از موسیقار را ذکر کند و گوید: بزرگ آن را «بطال » و کوچک آن را «جرفت » می نامیدند. در زبان ترکی آن را «مزمار دودگی » می خوانند و این نوع ساز هرچند که فعلاً در ترکیه معمول نیست ، نوعی از آن در رومانی وجود دارد. این ساز شاید همان سازی باشد که آن را امروزه در بالکان «موسکال » می نامند. آلتی است از آلات موسیقی چون بربط و جز آن. آلت موسیقی است از جنس نای. نایلوس. ( از یادداشت مؤلف ). موسیقور. ( مفاتیح ). سرنای. یراعه. ( زمخشری ) :
هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار.
ز ارغنون خوشتر و از موسیقار.
به بانگ چنگ و موسیقار و طنبور.
نواش مست ولیکن به لحن موسیقار.
ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار.
ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان.
از لب داود صوتی به ز موسیقار کو؟
در صفیر آید تنم چون برکشم فریاد را.
نحل و موسیجه لحن موسیقار.
همان نغمه دماغش در جرس داشت
که موسیقار عیسی در نفس داشت.
که کار مشکل و دشوار دارم.
درون سینه موسیقار دارم.
هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار.
فرخی.
به چنین روز به گوشش غو کوس ز ارغنون خوشتر و از موسیقار.
فرخی.
به یاد شهریارم نوش گردان به بانگ چنگ و موسیقار و طنبور.
منوچهری.
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست نواش مست ولیکن به لحن موسیقار.
مسعودسعد.
به سایه ابر بگسترد فرش بوقلمون ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار.
مسعودسعد.
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان.
امیرمعزی.
چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظاراز لب داود صوتی به ز موسیقار کو؟
سنایی.
استخوانم شکل موسیقار شد از غم ظهیردر صفیر آید تنم چون برکشم فریاد را.
ظهیر فاریابی.
به بهار و شکوفه خوش سازدنحل و موسیجه لحن موسیقار.
خاقانی.
نغمت و الحان بلبل شکسته شد و اوتار و موسیقار صلصل گسسته گشت. ( سندبادنامه ص 124 ).همان نغمه دماغش در جرس داشت
که موسیقار عیسی در نفس داشت.
نظامی.
چو موسیقار می نالم به زاری که کار مشکل و دشوار دارم.
عطار.
درخت موسی از دورم نمودنددرون سینه موسیقار دارم.
عطار ( دیوان ص 352 ).
فرهنگ عمید
۱. نوعی ساز، سازدهنی.
۲. در افسانه ها، مرغی که در منقارش سوراخ های بسیار است و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید.
۲. در افسانه ها، مرغی که در منقارش سوراخ های بسیار است و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید.
دانشنامه عمومی
پن فلوت، یا موسیقار (Pan Flute, Panpipes یا Syrinx) نوعی ساز بادی است که با در کنار هم قرارگرفتن چندین نی به ترتیب اندازه کنار هم ساخته می شود. نام این ساز برگرفته از مجسمه خدای پن، که این ساز را در دست دارد، برگرفته شده است.
گئورگ زامفیر
لئو روخاس
این ساز از تعدادی لوله که از بزرگ ترین به کوچک ترین کنار هم قرار گرفته تشکیل شده است. یک طرف این لوله ها مسدود است. این ساز اغلب در گام سُل ماژور کوک می شود. پن فلوت در آمریکای لاتین در کشورهای پرو و اکوادور و در اروپا در کشورهای رومانی و لهستان از محبوبیت برخوردار است.
گئورگ زامفیر
لئو روخاس
این ساز از تعدادی لوله که از بزرگ ترین به کوچک ترین کنار هم قرار گرفته تشکیل شده است. یک طرف این لوله ها مسدود است. این ساز اغلب در گام سُل ماژور کوک می شود. پن فلوت در آمریکای لاتین در کشورهای پرو و اکوادور و در اروپا در کشورهای رومانی و لهستان از محبوبیت برخوردار است.
wiki: موسیقار
پیشنهاد کاربران
هو
با سلام، نام پرنده ای که در منقارش سوراخهای فراوان بوده، که از هر سوراخی صوتی هارمونیک خارج میشده لذا واژه موسیقی از ان نشات یافته است.
هارمونی یعنی چه؟!! یعنی صوت یا اصوات دارای ریتم و نظم ، البته در علم موسیقی.
با تشکر
با سلام، نام پرنده ای که در منقارش سوراخهای فراوان بوده، که از هر سوراخی صوتی هارمونیک خارج میشده لذا واژه موسیقی از ان نشات یافته است.
هارمونی یعنی چه؟!! یعنی صوت یا اصوات دارای ریتم و نظم ، البته در علم موسیقی.
با تشکر
موسیقار: شخص موسیقی دان، شخص خواننده و نوازنده
راه موسیقار: نغمه ی موسیقدان، راه به معنی نقمه و مقام. در کتب موسیقی عصر اسلامی به طریق و طرایق ترجمه شده است.
( ( از رهِ ذوقِ عشق بشناسی
آهِ موسی ز راهِ موسیقار ) )
یعنی از طریق ذوق عشق است که می توان تفاوت میان آهِ موسی و نوایِ موسیقار را احساس کرد.
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۸۲. )
راه موسیقار: نغمه ی موسیقدان، راه به معنی نقمه و مقام. در کتب موسیقی عصر اسلامی به طریق و طرایق ترجمه شده است.
( ( از رهِ ذوقِ عشق بشناسی
آهِ موسی ز راهِ موسیقار ) )
یعنی از طریق ذوق عشق است که می توان تفاوت میان آهِ موسی و نوایِ موسیقار را احساس کرد.
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۸۲. )
موسیقار : [اصطلاح موسیقی ] موسیقار ، موسیقال نام سازی است از دسته سازهای بادی در قدیم.
کلمات دیگر: