پشت سرگذاشتن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
دور کردن، دورنگاه داشتن، پشت سرگذاشتن
صرف نظر کردن، فراموش کردن، پشت سرگذاشتن
رها کردن، انکار کردن، ول کردن، پشت سرگذاشتن
پیشنهاد کاربران
to leave something behind
to put something behind
to leave someone beyond
to put something behind
to leave someone beyond
سپری کردن
پس گذاشتن. [ پ َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) بعقب گذاردن : همه مسابقه کنندگان را پس گذاشت.
کلمات دیگر: