مترادف بی : بدون، بلا
متضاد بی : با
without, less, im, in, ir, dis, un
void, without
بدون، بلا ≠ با
بی . (اِ) کرم وپروانه . (ناظم الاطباء). بید. (از اشتینگاس ). ظاهراًمصحف یا لهجه ای است «بید» را. و رجوع به بید شود.
ناصرخسرو.
شمس طبسی .
بی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بی . [ ب َی ی ] (ع مص ) (از «ب وی ») مشابه شدن غیر خود را در کردار. (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). مشابه شدن غیر پدر خود را در کردار. (ناظم الاطباء).
(بختیاری) بی (bii) بود.
بَیْ:به زبان ترکی = داماد
۱چاشنی غذا که از سبزی های خوش بو و ادویه درست شود ۲زخم ۳سیرداغ ...
به نوعی میوه
بگیرنگه داشته باش
۱بدون ۲دلال
برو