کلمه جو
صفحه اصلی

احراض

فرهنگ فارسی

مردم ضعیف که کارزار نتوانند کرد

لغت نامه دهخدا

احراض. [ اِ ] ( ع مص ) پدر فرزند ناخلف شدن. ( منتهی الارب ). فرزند بد زادن. ( تاج المصادر ). || سخت بیمارکردن. ( زوزنی ). بیمار افکندن. ( منتهی الارب ): احرضه اﷲ. || نزار کردن عشق مردم را. ( زوزنی ). || گداختن بدن را و نزدیک بمرگ کردن. || خداوندِ معده فاسد گردانیدن. ( منتهی الارب ).

احراض. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حَرَض. مردم ضعیف که کارزار نتوانند کرد.

احراض . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرَض . مردم ضعیف که کارزار نتوانند کرد.


احراض . [ اِ ] (ع مص ) پدر فرزند ناخلف شدن . (منتهی الارب ). فرزند بد زادن . (تاج المصادر). || سخت بیمارکردن . (زوزنی ). بیمار افکندن . (منتهی الارب ): احرضه اﷲ. || نزار کردن عشق مردم را. (زوزنی ). || گداختن بدن را و نزدیک بمرگ کردن . || خداوندِ معده ٔ فاسد گردانیدن . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: