مبادله چیزی را با چیزی بدل کردن .
بدال
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بدال. [ ب َدْ دا ] ( ع ص ) آنکه غله فروشد و مردم آن را بقال گویند و در لغت بقال آن را گویند که تره فروشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). غله فروش. مأکولات فروش ، و این همان است که عوام بغلط بقال گویند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به بقال شود.
بدال. [ ب ِ ] ( ع مص ) مبادله. ( المصادر زوزنی ). چیزی را با چیزی بدل کردن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مبادله شود.
بدال. [ ب ِ ] ( ع مص ) مبادله. ( المصادر زوزنی ). چیزی را با چیزی بدل کردن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مبادله شود.
بدال . [ ب َدْ دا ] (ع ص ) آنکه غله فروشد و مردم آن را بقال گویند و در لغت بقال آن را گویند که تره فروشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غله فروش . مأکولات فروش ، و این همان است که عوام بغلط بقال گویند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بقال شود.
بدال . [ ب ِ ] (ع مص ) مبادله . (المصادر زوزنی ). چیزی را با چیزی بدل کردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مبادله شود.
کلمات دیگر: