کلمه جو
صفحه اصلی

احراف

فرهنگ فارسی

جانبها شتران ماده لاغر

لغت نامه دهخدا

احراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَرف . طرفها. جانبها. || (ص ، اِ) شتران ماده ٔ لاغر.


احراف. [ اِ ] ( ع مص ) خداوند مال افزوده و باصلاح آمده گردیدن. ( منتهی الارب ). نیکومال شدن. افزایش کردن مال. || احراف ناقه ؛ لاغر کردن. لاغر گردانیدن. ( منتهی الارب ). اشتر نزار کردن. ( تاج المصادر ). || ورزه کردن. کسب کردن. ( منتهی الارب ). ورزیدن. || پاداش نیکی یا بدی دادن. ( منتهی الارب ).

احراف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَرف. طرفها. جانبها. || ( ص ، اِ ) شتران ماده لاغر.

احراف . [ اِ ] (ع مص ) خداوند مال افزوده و باصلاح آمده گردیدن . (منتهی الارب ). نیکومال شدن . افزایش کردن مال . || احراف ناقه ؛ لاغر کردن . لاغر گردانیدن . (منتهی الارب ). اشتر نزار کردن . (تاج المصادر). || ورزه کردن . کسب کردن . (منتهی الارب ). ورزیدن . || پاداش نیکی یا بدی دادن . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: