کلمه جو
صفحه اصلی

خطیه

فارسی به انگلیسی

sin, fault

sin, mistake, error, wrong


فرهنگ فارسی

منسوب به خط بحرین و این کلمه صفت است برای رماح و رماح خطیه نیزه های مرغوبی است که در خط بحرین فروشند نه آنکه منبت آنها در آنجا باشد .

لغت نامه دهخدا

خطیه. [ خ َ طی ی َ ] ( ع اِ ) گناه. ( منتهی الارب ). خطیئه :
حدیث حسب حال خویش گویم
صواب آید ندانم یا خطیه.
سوزنی.
|| گناه بقصد. ج ، خطایا، خطائی ، خطیات. || اندک از هر چیزی. ( منتهی الارب ). رجوع به خطیئة در این لغت نامه شود.
- خطیه آدم ؛ گناه آدم. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خطیه. [ خ َطْ طی ی َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به خط بحرین و این کلمه صفت است برای رماح و رماح خطیه نیزه های مرغوبی است که در خط بحرین فروشند نه آنکه منبت آنها در آنجا باشد. ( از منتهی الارب ).

خطیه . [ خ َ طی ی َ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ). خطیئه :
حدیث حسب حال خویش گویم
صواب آید ندانم یا خطیه .

سوزنی .


|| گناه بقصد. ج ، خطایا، خطائی ، خطیات . || اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ). رجوع به خطیئة در این لغت نامه شود.
- خطیه ٔ آدم ؛ گناه آدم . (یادداشت بخط مؤلف ).

خطیه . [ خ َطْ طی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به خط بحرین و این کلمه صفت است برای رماح و رماح خطیه نیزه های مرغوبی است که در خط بحرین فروشند نه آنکه منبت آنها در آنجا باشد. (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: