کلمه جو
صفحه اصلی

دغدار

لغت نامه دهخدا

دغدار. [ دَ ] ( نف مرکب ) مخفف داغدار. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به داغدار شود. || بنده. ( برهان ) ( آنندراج ). || عیب ناک. ( برهان ) ( آنندراج ). معیوب. ( ناظم الاطباء ).

دغدار. [ دُ ] ( ترکی ، اِ ) پرنده ای است که آنرا با چرغ و شاهین و باز شکار کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). باز شکاری. ( ناظم الاطباء ).

دغدار. [ دَ ] (نف مرکب ) مخفف داغدار. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به داغدار شود. || بنده . (برهان ) (آنندراج ). || عیب ناک . (برهان ) (آنندراج ). معیوب . (ناظم الاطباء).


دغدار. [ دُ ] (ترکی ، اِ) پرنده ای است که آنرا با چرغ و شاهین و باز شکار کنند. (برهان ) (آنندراج ). باز شکاری . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: