روی تابیدن . اعراض کردن
روی تافتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روی تافتن. [ ت َ ] ( مص مرکب )روی تابیدن. اعراض کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). روی گردان شدن. روی گردانیدن. ( ناظم الاطباء ) :
گر روی بتابم ز شماشاید ازایراک
بی روی و ستمکاره و با روی و ریایید.
به خدمت کردنت توفیق یابیم.
روا نبود نمازی در دو محراب.
بی خطا کشتن چه می بینی صواب.
گر روی بتابم ز شماشاید ازایراک
بی روی و ستمکاره و با روی و ریایید.
ناصرخسرو.
خلاصی ده که روی از خود بتابیم به خدمت کردنت توفیق یابیم.
نظامی.
دگر ره گفت از این ره روی برتاب روا نبود نمازی در دو محراب.
نظامی.
ماهرویا روی خوب از من متاب بی خطا کشتن چه می بینی صواب.
سعدی.
رجوع به رو تافتن شود.کلمات دیگر: