نور افشانی کردن . نور افکندن
روشنایی کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روشنایی کردن. [ رَ / رُو ش َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نورافشانی کردن. نورافکندن. روشنی و فروغ بخشیدن :
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند.
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند.
سعدی.
کلمات دیگر: