پنبه که از تخم جدا کرده باشند
حلیج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حلیج. [ ح َ ] ( ع ص ) محلوج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پنبه بریده. ( مهذب الاسماء ). پنبه زده. ندیف. شیده. واخیده. مندوف. منفوش. فلخمیده. فلخیده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- قطن حلیج ؛ پنبه که از تخم جدا کرده باشند. ( ازمنتهی الارب ) ( از آنندراج ).
- قطن حلیج ؛ پنبه که از تخم جدا کرده باشند. ( ازمنتهی الارب ) ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: