کلمه جو
صفحه اصلی

تزلج

عربی به فارسی

تير حاءل , تير پايه , لغزيدن , غلتگاه , سرخوردن , ترمز ماشين , تخته پل , راه شکست , مسير سقوط , ترمز کردن , سريدن , سرانيدن


لغت نامه دهخدا

تزلج. [ ت َ زَ ل ل ُ ] ( ع مص ) بلغزیدن پای. ( تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تزلق. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) : تزلج السهم عن القوس ؛ یعنی تیر از کمان لغزید و گذشت. ( از اقرب الموارد ). || ایستادن و اصرار کردن بر شرب نبید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). الحاح در نوشیدن شراب. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).


کلمات دیگر: