ده از دهستان جمیل آباد بخش بافت شهرستان سیرجان .
دغان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دغان. [ دُ ] ( اِخ ) نام جد ابونصر احمدبن عفواﷲبن نصربن دغان شیرازی دغانی است. او کاتب و نویسنده ای ثقه و مورد اعتماد بود و از فرات بن سعید و جعفربن محمدبن رمضان نقل کرده است. درگذشت وی پس از سال 340 هَ. ق. رخ داد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
دغان. [ دُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جمیل آباد بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنه آن 317 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
دغان. [ دُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جمیل آباد بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنه آن 317 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
دغان . [ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان جمیل آباد بخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 317 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دغان . [ دُ ] (اِخ ) نام جد ابونصر احمدبن عفواﷲبن نصربن دغان شیرازی دغانی است . او کاتب و نویسنده ای ثقه و مورد اعتماد بود و از فرات بن سعید و جعفربن محمدبن رمضان نقل کرده است . درگذشت وی پس از سال 340 هَ . ق . رخ داد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
کلمات دیگر: