خواب نوم
خفتار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خفتار. [ خ َ ] ( اِخ ) لقب پادشاه جزیره و پادشاه حبش و آنرا حیقار وجَیْفار نیز گفته اند. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).
خفتار. [ خ ُ ] ( اِمص ) خواب. نوم. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خرم خفتار ؛ خوش خواب. خوش بخواب : آنگاه بهرام گور خفتن می خواست و سماربن خوش اجازه بازگشتن میخواست داد، می گفت : خرم خفتارا.( از کتاب التاج منسوب به جاحظ ص 118 ).
خفتار. [ خ ُ ] ( اِمص ) خواب. نوم. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خرم خفتار ؛ خوش خواب. خوش بخواب : آنگاه بهرام گور خفتن می خواست و سماربن خوش اجازه بازگشتن میخواست داد، می گفت : خرم خفتارا.( از کتاب التاج منسوب به جاحظ ص 118 ).
خفتار. [ خ َ ] (اِخ ) لقب پادشاه جزیره و پادشاه حبش و آنرا حیقار وجَیْفار نیز گفته اند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
خفتار. [ خ ُ ] (اِمص ) خواب . نوم . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خرم خفتار ؛ خوش خواب . خوش بخواب : آنگاه بهرام گور خفتن می خواست و سماربن خوش اجازه ٔ بازگشتن میخواست داد، می گفت : خرم خفتارا.(از کتاب التاج منسوب به جاحظ ص 118).
کلمات دیگر: