سرشته کردن یعنی خمیر کردن عجین کردن .
بسرشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بسرشتن. [ ب ِ س ِ رِ ت َ ] ( مص ) سرشته کردن یعنی خمیر کردن. ( از مؤید الفضلاء ). عجین کردن :
همه نارسیده بتان طراز
که بسرشتشان ایزد از شرم و ناز.
همه نارسیده بتان طراز
که بسرشتشان ایزد از شرم و ناز.
فردوسی.
و رجوع به سرشتن شود.پیشنهاد کاربران
دوش دیدم که ملاٸک درِ میخانه زدند* گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
دیشب در خواب دیدم که فرشتگان، در میخانه معرفت را زدند. خاک آدم را با شراب عشق آمیختند و در قالب آفرینش ریختند.
دیشب در خواب دیدم که فرشتگان، در میخانه معرفت را زدند. خاک آدم را با شراب عشق آمیختند و در قالب آفرینش ریختند.
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دیشب در خواب دیدم که فرشتگان، در میخانه معرفت را زدند. خاک آدم را با شراب عشق آمیختند و در قالب آفرینش ریختند.
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دیشب در خواب دیدم که فرشتگان، در میخانه معرفت را زدند. خاک آدم را با شراب عشق آمیختند و در قالب آفرینش ریختند.
کلمات دیگر: