دست و پا زدن
فارسی به انگلیسی
to struggle with twitching limbs, to filing one's limbs aboutto flop, to flounce
flounder, heave, scramble, thrash, welter
فارسی به عربی
مجذاف
مترادف و متضاد
ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
پیشنهاد کاربران
تقلا
بال بال زدن
دست و پا زدن: تلاش کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۴ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۴ ) .
ساق بر ساق مالیدن ؛ دست و پا زدن در حال مرگ. ( بهار عجم ) .
کلمات دیگر: