کلمه جو
صفحه اصلی

نوخط


مترادف نوخط : برنا، ساده، طفل، نوجوان

مترادف و متضاد

برنا، ساده، طفل، نوجوان


فرهنگ فارسی

جوانی که تازه پشت لب وی سبز شده .

فرهنگ معین

(نُ خَ ) (ص مر. ) نوجوان ، کسی که تازه صورتش مو درآورده .

لغت نامه دهخدا

نوخط. [ ن َ / نُو خ َطط / خ َ ] ( ص مرکب ) معشوق خطنودمیده. ( غیاث اللغات ).جوان نوخاسته که خطش نودمیده باشد. ( آنندراج ). امردی که تازه پشت لب وی سبز شده باشد. ( ناظم الاطباء ). آنکه به تازگی موی عذار یا پشت لب وی دمیده است. که به نوی خط او دمیده است. غلام طارّ. غلام طریر. ( از یادداشتهای مؤلف ). نوجوان. نوبالغ. نوخاسته :
غلام ار ساده رو باشد وگر نوخط بود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و با چله.
عنصری یا عسجدی.
گر کند کوسه سوی گور بسیج
جده جز نوخطش نخواهد هیچ.
سنایی.
زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن
طوق خط و چاه ذقن پر مشک سارا داشته.
خاقانی.
شاخ طفلی بود و نوخط گشت و بالغ شد کنون
گرد زمرد بر عذارش زآن عیان افشانده اند.
خاقانی.
بدین گونه بر نوخطان سخن
کند تازه پیرایه های کهن.
نظامی.
وعده وصل به فردا مفکن ای نوخط
که جهان پابه رکاب است و زمان اینهمه نیست.
صائب.
|| چیز نوبه روی کارآمده. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

جوانی که تازه پشت لبش موی درآورده.

دانشنامه عمومی

در رایانش، نوخط یا نوسطر نشانهٔ شکسته شدن خط یا پایان خط است و به نویسه یا مجموعه ای خاص از نویسه ها گفته می شود که پایان یک خط از متن را مشخص می کنند.
سرخط
نویسه کنترلی
اسکی (استاندارد)
بر سر اینکه آیا نوخط یک نویسه به شمار می آید یا نه اختلاف نظر وجود دارد. در سیستم عامل های مختلف روش های متفاوتی برای نمایش نوخط به کار رفته است. در یونیکس نوخط یک نویسه است که مقدار هشت هشتی ۱۲ دارد. در ام اس داس نوخط ترکیبی از دو نویسهٔ هشت هشتی با ارزش (به ترتیب) ۱۵ و ۱۲ است. در OS-370 نوخط نویسه نیست و نوشته ها از کنار هم قرار گرفتن خطوط تشکیل می شوند. از سوی دیگر در سامانه های عاملی که نویسهٔ نوخط دارند، این نویسه در واقع مشخص کنندهٔ پایان یک خط است و نه آغاز یک خط تازه (خط اول با نویسهٔ نوخط آغاز نمی شود).

واژه نامه بختیاریکا

آوان در آوردن مو صورت در مرحله جوانی

پیشنهاد کاربران

نو جوان

نو خط بودن : سبزه ی نورسته بر گرد رخسار داشتن

خط زنگاری. [ خ َطْ طِ زَ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) خط سبزرنگ. کنایه از موی تازه بردمیده ٔ صورت :
لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست.
حافظ.

به ریش نزدیک ؛ نوجوان. نوجوانی که ریش آمدن وی نزدیک باشد. نوخط : دو سرهنگ سرای محتشم نیز بخواست بادویست غلام. . . به ریش نزدیک. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 400 ) .


کلمات دیگر: