کیر
فارسی به انگلیسی
penis, phallus
فارسی به عربی
قضیب
مترادف و متضاد
ذکر، کیر، حشفه، الت مردی، الت رجولیت
کیر، الت تناسلی مرد، الت ذکور
فرهنگ فارسی
( اسم ) آلت مردی ( انسان و حیوان ) نره ذکر قضیب . توضیح قسمتی از دستگاه خارجی تناسلی ادراری جنس نر است و آن عضو مقاربت را تشکیل میدهد . در این عضو قسمت قدامی مجرای ادرار قرار دارد . محل آلت در انسان در بالای کیسه های بیضه و جلو ارتفاق عانه است . آلت در قسمت جلو به برجستگی مخروطی شکلی باسم حشفه منتهی میشود . قاعد. حشفه برجسته است و تاج نام دارد . دور حشفه را چینی حلقوی شکلی بهیات آستین میپوشاند که باسم قلفه نامیده میشود و همانست که آنرا بهنگام ختنه بر میدارند . یا کیر خر . احمق بیخرد . یا کیر کاشی . آلتی که سابقا در کاشان بصورت نره میساختند و زنان شهوی آنرا بکار میبردند سابوره مچاچنگ : مشهور بعلت مشایخ دمساز همه بکیر کاشی . یا کیر گاو . تازیانه : داروی دیوانه باشد کیر گاو . ( مثنوی ) یا کیر و خایه . آلت رجولیت و خصیه . یا به کیرم . دشنامی است برای ابراز تنفر و اشمئزاز نسبت بوقوع عملی . یابه کیر گاو زدن . در پخش مالی یا چیزی اسراف کردن : هر چه دارو ندار داشت همه را بکیر گاو زد . یا کیر به کون . دشنامی است یعنی کیر بکون ... باد .
اسب که در دویدن دنب بر دارد ٠
اسب که در دویدن دنب بر دارد ٠
فرهنگ معین
(اِ. ) اندام تناسلی نر به ویژه انسان که ادرار و منی از طریق سوراخی در سر آن دفع می شود، نره ، ذکَر، قضیب . ،به ~ گاو زدن در پخش مالی یا چیزی اسراف کردن .
لغت نامه دهخدا
کیر. (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در بلاد غطفان . (از معجم البلدان ).
کیر. (ع اِ) دمه ٔ آهنگری . ج ، کیار. کیَرة، کیران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خیکی که آهنگر بدان کوره را می دمد، و کوره را که از گل سازند «کور» گویند. (از اقرب الموارد). خیکی که با دمیدن بدان آتش تیز کنند. دَم . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کیر. [ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) اسب که در دویدن دنب بردارد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کیر. ( اِ ) نره و ذکر. ( ناظم الاطباء ). نره حیوانات ، و با لفظ خوردن مستعمل. ( آنندراج ). شرم مرد. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آلت مردی ( انسان و حیوان ). نره. ذَکَر. قضیب. ( فرهنگ فارسی معین ). در پزشکی ، قسمتی از دستگاه خارجی تناسلی ادراری جنس نر است ، و آن عضو مقاربت را تشکیل می دهد. در این عضوقسمت قدامی مجرای ادرار قرار دارد. محل آلت در انسان در بالای کیسه های بیضه و جلو ارتفاق عانه است. آلت در قسمت جلو به برجستگی مخروطی شکل به اسم حشفه منتهی می شود. قاعده حشفه برجسته است و تاج نام دارد. دورحشفه را چین حلقوی شکلی به هیأت آستین می پوشاند که به اسم قلفه نامیده می شود و همان است که آن را به هنگام ختنه برمی دارند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
همی از آرزوی کیر خواجه را گه خوان
به جز زویج نباشد خورش به خوانش بر.
دوست ندارد کس زنان بلایه.
کیر به کون تو باد و خفته تو بر کیز.
آنکه دارد ز سنگ خارا ننگ.
پشّه که کیر پیل خورد این عجب بود.
کم ز سنجاق شاه غازی نیست.
هیچ کاری بدین درازی نیست.
با من شراب خورد و گرفتمْش در کنار
این کیر سخت خورد و ننالید و دم نزد
سختا که آدمی است بر احداث روزگار.
- به کیرم ؛ دشنامی است برای ابراز تنفر و اشمئزاز نسبت به وقوع عملی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کیر به کون ِ ؛ دشنامی است ، یعنی کیر به کون... باد. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کیر خر ؛ کنایه از احمق و بیخرد، و بدین معنی دندان خر نیز گویند. کون خر. ( از آنندراج ). کنایه از احمق. بیخرد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
همی از آرزوی کیر خواجه را گه خوان
به جز زویج نباشد خورش به خوانش بر.
معروفی ( از یادداشت ایضاً ).
کس به سگ اندرفکن که کیر کسائی دوست ندارد کس زنان بلایه.
کسائی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیز نمد باشد و مصحف او کیرکیر به کون تو باد و خفته تو بر کیز.
سوزنی ( از یادداشت ایضاً ).
حبذا کیر قاضی کیرنگ آنکه دارد ز سنگ خارا ننگ.
انوری ( از آنندراج ).
گر فیل کیر پشّه خورد نیست این عجب پشّه که کیر پیل خورد این عجب بود.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
کیر من چون علم برافرازدکم ز سنجاق شاه غازی نیست.
عبید زاکانی.
دوستان کار کیر بازی نیست هیچ کاری بدین درازی نیست.
عبید زاکانی.
دوش آن حریف نازک و آن یار غمگساربا من شراب خورد و گرفتمْش در کنار
این کیر سخت خورد و ننالید و دم نزد
سختا که آدمی است بر احداث روزگار.
عبید زاکانی.
- به کیر گاو زدن ؛ درپخش مالی یا چیزی اسراف کردن : هر چه دار و ندار داشت همه را به کیر گاو زد. ( فرهنگ فارسی معین ).- به کیرم ؛ دشنامی است برای ابراز تنفر و اشمئزاز نسبت به وقوع عملی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کیر به کون ِ ؛ دشنامی است ، یعنی کیر به کون... باد. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کیر خر ؛ کنایه از احمق و بیخرد، و بدین معنی دندان خر نیز گویند. کون خر. ( از آنندراج ). کنایه از احمق. بیخرد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
دانشنامه عمومی
کیر (رود). کیر یک رود در کشور آلبانی است که به رود درین در اشکودر می ریزد.
در بالادست این رود درهٔ جوانی قرار دارد که دارای صخره های تماشایی است و پل قدیمی مس از روی آن عبور می کند.
در بالادست این رود درهٔ جوانی قرار دارد که دارای صخره های تماشایی است و پل قدیمی مس از روی آن عبور می کند.
wiki: کوکتل فرانسوی است که با لیکور انگور سیاه با نام کرم دو کاسیس و شراب سفید تهیه می شود.
شراب
شراب
wiki: کیر (کوکتل)
کلمات دیگر: