مترادف خوابناک : خواب آلود، خواب آلوده
خوابناک
مترادف خوابناک : خواب آلود، خواب آلوده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
خوابآلود، خوابآلوده
فرهنگ فارسی
(صفت ) آنکه حالت خواب دارد خوب آلود .
لغت نامه دهخدا
خوابناک. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) خواب آلود. ( ناظم الاطباء ) :
بعنبر طری نرگس خوابناک
چو کافور تر سر برون زد ز خاک.
بدو گفت برخیز از این خون و خاک.
که شب را چون بروز آورد رنجور.
- چشمان خوابناک ؛ چشمان خواب آلود.
|| خوابدار. جامه پرزه دار که پرزه های آن در جهتی قرار دارد.
بعنبر طری نرگس خوابناک
چو کافور تر سر برون زد ز خاک.
نظامی.
فروبسته چشم از تن خوابناک بدو گفت برخیز از این خون و خاک.
نظامی.
چه داند خوابناک مست مخمورکه شب را چون بروز آورد رنجور.
سعدی ( مفردات ).
جثامه ؛ خوابناک که از جا نجنبد و سفر نکند. ( منتهی الارب ).- چشمان خوابناک ؛ چشمان خواب آلود.
|| خوابدار. جامه پرزه دار که پرزه های آن در جهتی قرار دارد.
فرهنگ عمید
۱. = خواب آلوده
۲. = خُمار
۲. = خُمار
پیشنهاد کاربران
خُمار_مست_ملنگ_نشئه
کلمات دیگر: