ریمن
فارسی به انگلیسی
purulent, dirty
فرهنگ فارسی
ریم آلود، چرکین، ز می که از آن ریم وچرک بیاید، ریم آلود، چرکین، چرک آلود، زخمی، چرک
( صفت ) ۱ - چرک آلود چرکین پلید . ۲ - زخمی که از آن چرک آید .
مکر و فریب و حیله و دغا
( صفت ) ۱ - چرک آلود چرکین پلید . ۲ - زخمی که از آن چرک آید .
مکر و فریب و حیله و دغا
فرهنگ معین
(مِ) (ص نسب .) چرک آلود.
(مَ ) (ص . ) حیله گر.
(مِ ) (ص نسب . ) چرک آلود.
(مِ ) (ص نسب . ) چرک آلود.
(مَ) (ص .) حیله گر.
لغت نامه دهخدا
ریمن. [ م َ ] ( ص ، اِ ) مکار. عیار. حیله باز. حرامزاده و پلید. ( ناظم الاطباء ). محیل و مکار. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). از «ریم » به معنی «خبث » و «من » به معنی نفس. صاحب. مالک. دارا. و شاید مخفف «ریو» + «من ». ( یادداشت مؤلف ) :
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای.
گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال.
جهانی پر از مردم ریمن است.
ببردش چرا دیو ریمن ز راه.
نهفته به رنگ اندر اهریمن است.
ز مکر کردن نندای ریمن مکار.
کیست کاو نیست دشمن دشمن ؟
به تک خیزند ثعبانان ریمن.
خوی بد ایرا عدوی ریمن است.
از بیخ و بار برکند این ریمنش.
چه بد تواند کردن زمانه ریمن.
فراق داد جفای زمانه ریمن.
اخ تفو بر زمانه ریمن.
گرمن نظر به عالم ریمن درآورم.
کالاغراب ریمن و جغد دمن نیند.
هزار چشمه چو ریم آهن است سینه من.
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای.
رودکی.
ای گم شده و خیره و سرگشته کسایی گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال.
کسایی.
همه گرد برگرد ما دشمن است جهانی پر از مردم ریمن است.
فردوسی.
چنین گفت کان مرد با آب و جاه ببردش چرا دیو ریمن ز راه.
فردوسی.
ندانست کاو جادوی ریمن است نهفته به رنگ اندر اهریمن است.
فردوسی.
بر این کرانه فرودآمد و کرانه نکرد ز مکر کردن نندای ریمن مکار.
فرخی.
که حسد هست دشمن ریمن کیست کاو نیست دشمن دشمن ؟
عنصری.
چو هنگام عزایم زی معزم به تک خیزند ثعبانان ریمن.
منوچهری.
هیچ مکن صحبت با خوی بدخوی بد ایرا عدوی ریمن است.
ناصرخسرو.
هرک اعتماد کرد بدین بیوفااز بیخ و بار برکند این ریمنش.
ناصرخسرو.
چو رنج راز جهان دولت تو فانی کردچه بد تواند کردن زمانه ریمن.
مسعودسعد.
زشاه آل حسن سید اجل چو مرافراق داد جفای زمانه ریمن.
سوزنی.
حق یاری چنین گذاشته انداخ تفو بر زمانه ریمن.
نزاری.
همت شود حجاب میان من و نظرگرمن نظر به عالم ریمن درآورم.
خاقانی.
خود را همای دولت خوانند و غافلندکالاغراب ریمن و جغد دمن نیند.
خاقانی.
زنوک ناوک این ریمن خماهن فام هزار چشمه چو ریم آهن است سینه من.
خاقانی.
|| ناپاک و چرکین. ( ناظم الاطباء ). چرکین و خسیس و در اصل ریمگین بوده و بعضی گفته اند نون برای نسبت آمده چون ریمن و درزن ، پس ریمن در اصل خود باشد و مخفف ریمگین لازم نیست که گوییم. از لغت ریمن چرکین فهمیده نمی شود بلکه سرکش و شریر و ظالم و مکار استنباط کرده می شود و به خاطر می رسد که ریمن مخفف ریومند است یعنی مکار و محیل و شیطان ، مانند هنرمند و دانشمند چنانکه فردوسی گفته :ریمن . [ رَ / رِ م َ ] (اِ) مکر. فریب . حیله . دغا. (ناظم الاطباء). || (ص ) محیل و مکار. دغاباز و کینه ور. (از برهان ) (از فرهنگ اوبهی ).حرامزاده و بدکار. (ناظم الاطباء). مکار. کینه ور. (صحاح الفرس ). سرکش و مکار. (از غیاث اللغات ). خبیث . پلید. نابکار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریمَن شود.
ریمن . [ م َ ] (ص ، اِ) مکار. عیار. حیله باز. حرامزاده و پلید. (ناظم الاطباء). محیل و مکار. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). از «ریم » به معنی «خبث » و «من » به معنی نفس . صاحب . مالک . دارا. و شاید مخفف «ریو» + «من ». (یادداشت مؤلف ) :
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای .
ای گم شده و خیره و سرگشته کسایی
گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال .
همه گرد برگرد ما دشمن است
جهانی پر از مردم ریمن است .
چنین گفت کان مرد با آب و جاه
ببردش چرا دیو ریمن ز راه .
ندانست کاو جادوی ریمن است
نهفته به رنگ اندر اهریمن است .
بر این کرانه فرودآمد و کرانه نکرد
ز مکر کردن نندای ریمن مکار.
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کاو نیست دشمن دشمن ؟
چو هنگام عزایم زی معزم
به تک خیزند ثعبانان ریمن .
هیچ مکن صحبت با خوی بد
خوی بد ایرا عدوی ریمن است .
هرک اعتماد کرد بدین بیوفا
از بیخ و بار برکند این ریمنش .
چو رنج راز جهان دولت تو فانی کرد
چه بد تواند کردن زمانه ٔ ریمن .
زشاه آل حسن سید اجل چو مرا
فراق داد جفای زمانه ٔ ریمن .
حق یاری چنین گذاشته اند
اخ تفو بر زمانه ٔ ریمن .
همت شود حجاب میان من و نظر
گرمن نظر به عالم ریمن درآورم .
خود را همای دولت خوانند و غافلند
کالاغراب ریمن و جغد دمن نیند.
زنوک ناوک این ریمن خماهن فام
هزار چشمه چو ریم آهن است سینه ٔ من .
|| ناپاک و چرکین . (ناظم الاطباء). چرکین و خسیس و در اصل ریمگین بوده و بعضی گفته اند نون برای نسبت آمده چون ریمن و درزن ، پس ریمن در اصل خود باشد و مخفف ریمگین لازم نیست که گوییم . از لغت ریمن چرکین فهمیده نمی شود بلکه سرکش و شریر و ظالم و مکار استنباط کرده می شود و به خاطر می رسد که ریمن مخفف ریومند است یعنی مکار و محیل و شیطان ، مانند هنرمند و دانشمند چنانکه فردوسی گفته :
مکن ریمنی راستگاری گزین
نماند جهان برتو ای راست دین .
و سپهرکاشانی گفته :
هزار دستان سازد ستاره ٔ ریمن .
ستاره ٔ چرکین نیکو نیاید ستاره ٔ مکار و سرکش و ستمکار شاید. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || ساحر. || اهریمن . (ناظم الاطباء). مخفف اهریمن است که راه نماینده ٔ بدیها و شیطان باشد. (برهان ). شیطان . || راه نماینده ٔ بدی و شر. (ناظم الاطباء). || اسب . (ناظم الاطباء) (از برهان ). اسب سرکش . (شرفنامه منیری ). || پسر. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || چرک آلوده . (غیاث اللغات ).
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای .
رودکی .
ای گم شده و خیره و سرگشته کسایی
گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال .
کسایی .
همه گرد برگرد ما دشمن است
جهانی پر از مردم ریمن است .
فردوسی .
چنین گفت کان مرد با آب و جاه
ببردش چرا دیو ریمن ز راه .
فردوسی .
ندانست کاو جادوی ریمن است
نهفته به رنگ اندر اهریمن است .
فردوسی .
بر این کرانه فرودآمد و کرانه نکرد
ز مکر کردن نندای ریمن مکار.
فرخی .
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کاو نیست دشمن دشمن ؟
عنصری .
چو هنگام عزایم زی معزم
به تک خیزند ثعبانان ریمن .
منوچهری .
هیچ مکن صحبت با خوی بد
خوی بد ایرا عدوی ریمن است .
ناصرخسرو.
هرک اعتماد کرد بدین بیوفا
از بیخ و بار برکند این ریمنش .
ناصرخسرو.
چو رنج راز جهان دولت تو فانی کرد
چه بد تواند کردن زمانه ٔ ریمن .
مسعودسعد.
زشاه آل حسن سید اجل چو مرا
فراق داد جفای زمانه ٔ ریمن .
سوزنی .
حق یاری چنین گذاشته اند
اخ تفو بر زمانه ٔ ریمن .
نزاری .
همت شود حجاب میان من و نظر
گرمن نظر به عالم ریمن درآورم .
خاقانی .
خود را همای دولت خوانند و غافلند
کالاغراب ریمن و جغد دمن نیند.
خاقانی .
زنوک ناوک این ریمن خماهن فام
هزار چشمه چو ریم آهن است سینه ٔ من .
خاقانی .
|| ناپاک و چرکین . (ناظم الاطباء). چرکین و خسیس و در اصل ریمگین بوده و بعضی گفته اند نون برای نسبت آمده چون ریمن و درزن ، پس ریمن در اصل خود باشد و مخفف ریمگین لازم نیست که گوییم . از لغت ریمن چرکین فهمیده نمی شود بلکه سرکش و شریر و ظالم و مکار استنباط کرده می شود و به خاطر می رسد که ریمن مخفف ریومند است یعنی مکار و محیل و شیطان ، مانند هنرمند و دانشمند چنانکه فردوسی گفته :
مکن ریمنی راستگاری گزین
نماند جهان برتو ای راست دین .
و سپهرکاشانی گفته :
هزار دستان سازد ستاره ٔ ریمن .
ستاره ٔ چرکین نیکو نیاید ستاره ٔ مکار و سرکش و ستمکار شاید. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || ساحر. || اهریمن . (ناظم الاطباء). مخفف اهریمن است که راه نماینده ٔ بدیها و شیطان باشد. (برهان ). شیطان . || راه نماینده ٔ بدی و شر. (ناظم الاطباء). || اسب . (ناظم الاطباء) (از برهان ). اسب سرکش . (شرفنامه منیری ). || پسر. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || چرک آلوده . (غیاث اللغات ).
ریمن . [ م ِ ] (ص نسبی ) ریشی که پیوسته از آن ریم و چرک پالاید. (ناظم الاطباء). زخمی را گویند که پیوسته از آن چرک و ریم آید و این نون هم همچو نون «چرکن » است نه نون اصلی کلمه . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || چرک آلود. چرکین . پلید. (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
مکار، حیله گر: که حسد هست دشمن ریمن / کیست کاو نیست دشمن دشمن (عنصری: ۳۶۸ ).
دانشنامه عمومی
ریمن (شخصیت). ریمن (به انگلیسی: Rayman)، از سری بازی های ویدئویی پلتفورم است که توسط یوبی سافت (به انگلیسی: Ubisoft) ساخته شده و به وسیلهٔ میشل انسِل (به انگلیسی: Michel Ancel) توسعه یافته است.
Digital EclipseAqua PacificGameloftBackbone Entertainment
GameloftFeral Interactive
موشن مبتنی بر mini-games
Digital EclipseAqua PacificGameloftBackbone Entertainment
GameloftFeral Interactive
موشن مبتنی بر mini-games
wiki: ریمن (شخصیت)
دانشنامه آزاد فارسی
رِی، مَن (۱۸۹۰ـ۱۹۷۶)(Ray, Man)
از آثار مَن ری
(نام اصلی: امانوئل رابینوویچ رودنیتسکی) عکاس، نقاش، و مجسمه ساز امریکایی. بیشتر در فرانسه فعالیت داشت و با جنبش های داداو سپس سوررئالیسممرتبط بود. مجسمۀ سورئالِ هدیه(۱۹۲۱) از مشهورترین آثار اوست که از یک ردیف میخ چسبانده شده بر روی قطعه ای آهن تشکیل شده است. من ری در فیلادلفیا به دنیا آمد، اما از ۱۹۲۱ بیشتر در پاریس به سر برد. کارش را با نقاشی آغاز کرد، اما در ۱۹۱۵ پس از ملاقات با مارسل دوشان، هنرمند دادا، در نیویورک، به عکاسی رو آورد. در ۱۹۲۲، ریوگرافرا اختراع کرد؛ تصویری سیاه وسفید که بدون استفاده از دوربین و با قراردادن اشیا بر روی کاغذِ حساس عکاسی و نوردادن به آن ها، حاصل می شود. من ری از فنِ سولاریزاسیون(عکسی که بخشی از تون هایش به سبب نوردهیِ ناقص به هنگام ظهور، به رنگ متضاد درمی آید) استفاده می کرد. در میان عکس هایش، عکسی با نام ویولن انگر(۱۹۲۴) درخور ذکر است. زندگی نامۀ خودنوشت او با نام خودنگاریدر ۱۹۶۳ منتشر شد.
از آثار مَن ری
(نام اصلی: امانوئل رابینوویچ رودنیتسکی) عکاس، نقاش، و مجسمه ساز امریکایی. بیشتر در فرانسه فعالیت داشت و با جنبش های داداو سپس سوررئالیسممرتبط بود. مجسمۀ سورئالِ هدیه(۱۹۲۱) از مشهورترین آثار اوست که از یک ردیف میخ چسبانده شده بر روی قطعه ای آهن تشکیل شده است. من ری در فیلادلفیا به دنیا آمد، اما از ۱۹۲۱ بیشتر در پاریس به سر برد. کارش را با نقاشی آغاز کرد، اما در ۱۹۱۵ پس از ملاقات با مارسل دوشان، هنرمند دادا، در نیویورک، به عکاسی رو آورد. در ۱۹۲۲، ریوگرافرا اختراع کرد؛ تصویری سیاه وسفید که بدون استفاده از دوربین و با قراردادن اشیا بر روی کاغذِ حساس عکاسی و نوردادن به آن ها، حاصل می شود. من ری از فنِ سولاریزاسیون(عکسی که بخشی از تون هایش به سبب نوردهیِ ناقص به هنگام ظهور، به رنگ متضاد درمی آید) استفاده می کرد. در میان عکس هایش، عکسی با نام ویولن انگر(۱۹۲۴) درخور ذکر است. زندگی نامۀ خودنوشت او با نام خودنگاریدر ۱۹۶۳ منتشر شد.
wikijoo: ری،_من_(۱۸۹۰ـ۱۹۷۶)
پیشنهاد کاربران
خبیث
رِیْمَن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " رِیْمَن" می نویسد : ( ( رِیْمَن که در معنی فریبکار و نیرنگ باز به کار می رود، ریخت فرجامین است از دیگرْ گشت ِواژه ی "اهریمن" در پارسی دری . اهریمن در اوستا انْگره مئینیو، به معنی منش و نهاد بد و ناپاک بوده است ، در برابر ِ سپَنْتا مئینیو یا " سپندْمینو "، به معنی نهاد و منش نیک و پاک. در قلمرو اندیشه و نهاد آدمی است که همواره ، در میانه ی این دو گوهر ِ همزاد هماوردی و کشاکش و ستیز در می گیرد . این گوهر پلید و فریفتار که در پهلوی اناگ anāg و گنّاگ منوگ gannag mēnōg خوانده می شده است، با ریخت هایی چون آهرمن ، اهریمن ، هریمن و سرانجام ، ریمن به پارسی دری رسیده است. اما این واپسین ریخت در معنای فریبنده و نیرنگباز و دغلکار به کار رفته است. ) )
( ( به گیتی نبودش کسی دشمنا ،
مگر در نهان ریمن آهرمنا. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 239. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " رِیْمَن" می نویسد : ( ( رِیْمَن که در معنی فریبکار و نیرنگ باز به کار می رود، ریخت فرجامین است از دیگرْ گشت ِواژه ی "اهریمن" در پارسی دری . اهریمن در اوستا انْگره مئینیو، به معنی منش و نهاد بد و ناپاک بوده است ، در برابر ِ سپَنْتا مئینیو یا " سپندْمینو "، به معنی نهاد و منش نیک و پاک. در قلمرو اندیشه و نهاد آدمی است که همواره ، در میانه ی این دو گوهر ِ همزاد هماوردی و کشاکش و ستیز در می گیرد . این گوهر پلید و فریفتار که در پهلوی اناگ anāg و گنّاگ منوگ gannag mēnōg خوانده می شده است، با ریخت هایی چون آهرمن ، اهریمن ، هریمن و سرانجام ، ریمن به پارسی دری رسیده است. اما این واپسین ریخت در معنای فریبنده و نیرنگباز و دغلکار به کار رفته است. ) )
( ( به گیتی نبودش کسی دشمنا ،
مگر در نهان ریمن آهرمنا. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 239. )
به کاوس گویم که این از من است
چُنین کُشته ی ریمَن آهَرْمَن است
فردوسی
چُنین کُشته ی ریمَن آهَرْمَن است
فردوسی
کلمات دیگر: