کلمه جو
صفحه اصلی

اسباب کشی

فارسی به انگلیسی

shifting, moving, move, moving (to a new piace), [a.s] moving the furniture

moving (to a new piace), [a.s] moving the furniture


move


فرهنگ فارسی

حمل و نقل اثاث. منزل اسباب و لوازم زندگی را از خانه ای بخان. دیگر بردن .

فرهنگ معین

( ~. کِ ) (حامص . ) حمل و نقل اثاثة منزل ، اسباب و لوازم زندگی را از خانه ای به خانة دیگر بردن .

لغت نامه دهخدا

اسباب کشی. [ اَ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) در تداول عامه ، نقل اثاثه از خانه ای بخانه دیگر.
- امثال :
سه بار اسباب کشی ، برابر یک حریق است .

فرهنگ عمید

حمل ونقل لوازم و اثاث منزل از خانه ای به خانۀ دیگر.

دانشنامه عمومی

(پیشنهاد کاربران) مانه کشی.


پیشنهاد کاربران

درگیر اسباب کشی بودن
To be busy moving


کلمات دیگر: