کلمه جو
صفحه اصلی

دست یازیدن

فارسی به انگلیسی

encroach, impinge, invoke

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دست دراز کردن

لغت نامه دهخدا

دست یازیدن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب )یازیدن. دست دراز کردن. دست درازی کردن :
بزور کیانی بیازید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست.
فردوسی.
استکفاف ؛ دست بسوی کسی یازیدن از بهر گریه. ( دهار ). رجوع به یازیدن شود.

واژه نامه بختیاریکا

( دست یازِیدِن ) ورندِن

پیشنهاد کاربران

لمس

متوسل شدن

قصد کردن، متوسل شدن

دست یازیدن: دست درازی کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۶۷ ) .



کلمات دیگر: