کلمه جو
صفحه اصلی

صمالو

لغت نامه دهخدا

صمالو. [ ص َ ل َ ] ( اِخ ) یاقوت نویسد: احمدبن یحیی بن جابر گوید: رشید به سال 163 هَ. ق. مردم صمالو را که از نواحی مرزی نزدیک مصیصة و طرسوسند، محاصره کرد و آنان برای ده خاندان که قومس در آنهاست امان خواستند و رشید بپذیرفت و شرط آنان چنان بود که متفرق نشوند. پس به بغداد شدند و در باب شماسیه فرودآمدند و موضع آنان را سمالو ( به سین ) نامیدند و آن معروف است و دیر سمالو مضاف بدانست... ( معجم البلدان ).


کلمات دیگر: