صمعر.[ ص َ ع َ ] ( ع ص ) سخت. ( منتهی الارب ). الشدید. ما غلظمن الارض. ( قطر المحیط ). زمین درشت. ( منتهی الارب ).
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ )موضعی است در بلاد بنی حارث بن کعب. ( معجم البلدان ).
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) نام اسب جراح بن اوفی و اسب یزیدبن حذاق. ( منتهی الارب ).
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) نام ناقه ای است.
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ )موضعی است در بلاد بنی حارث بن کعب. ( معجم البلدان ).
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) نام اسب جراح بن اوفی و اسب یزیدبن حذاق. ( منتهی الارب ).
صمعر. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) نام ناقه ای است.